لذت لبخند زدن
جک و بری مدتها با یکدیگر بودند و باهم از این سمت به آن سمت کشور…
ارسال شده توسط مدیر سایت
احساس شرمی که شروع شد
احساس شرمی که او را عذاب میداد سادهترین راه احساس شرم این بود که بیخیال شود…
ارسال شده توسط مدیر سایت
فرشته های زمینی که پر از شادی بودند.
آنها فرشته زمینی من بودند. وقتی اولین بار آن دو فرشته زمینی را با هم دیدم…
ارسال شده توسط مدیر سایت
مرد شکاک و بد اخلاق
او باورش شده بود که مرد شکاک و بد اخلاق است و عادت کرده بود که…
ارسال شده توسط مدیر سایت
شرمندگی پدر
شرمندگی پدر شرمندگی پدر را تقریباً در هشت سالگیم که در حال صحبت با پدرم بودم…
ارسال شده توسط مدیر سایت
داستان درام پدر شدن
داستان درام پدر شدن داستان درام او از امروز صبح را بدون خوردن صبحانه سرکار شروع…
ارسال شده توسط مدیر سایت
داستان سوپرنوا
داستان سوپرنوا داستان سوپرنوا یکی از داستان هایی هست که احساس خوب را می دهد با…
ارسال شده توسط مدیر سایت