سال بلوا

سال بلوا
سال بلوا رمانی از عباس معروفی که در فاصله سالهای ۱۳۶۸-۱۳۷۱ به نگارش در آمد.
کتاب سال بلوا در هفت شب اتفاق می افتد. هفت شب که از دید اول شخص (نوشافرین) و سوم شخص (خود نویسنده) روایت می شود.
ابتدا وقتی این کتاب را انتخاب کردم که بخوانم در اوایل کتاب هیچ کنجکاوی نداشتم مثل کتاب های کیمیاگر و قلعه حیوانات و یا حتی قمارباز نیز کشش و علاقه ایی ایجاد نکرد ، ولی هرچه جلو تر پیش رفتم سال بلوا مرا بیشتر سمت خودش جذب کرد تا آن را نیز به مانند بقیه کتاب هایم در مدتی کم تمام کنم . شاید علت دلسردی در خواندن این کتاب وقفه ای بود که باعث شد کمی از کتاب دور شوم.
سال بلوا کتابی است که اصلا متوجه آن نمی شوی که آیا آن شخصیت ها سیاه یا سفید ، یا مثبت یا منفی ، و به قول دوستم مطلق است یا سیال ولی با گذشت زمان در طول داستان علت بلوا را خودش پیدا میکند. برخورد غیرانسانی با جنس زن مشهود است. و نادیده گرفته شدن عشق و هنر دستی و… را در ذهن خواننده ایجاد القا خواهد کرد.
هرچه به پایان داستان نزدیک میشویم نقش آدم ها ملموس تر می شود. به خصوص جاهایی که نوشا در لحظات احتضار واقعیت ها رو در حالت بیهوشی درک می کند و می فهمد عمه ش عاشق سیاوشان بوده است.
کتاب سال بلوا به گونه ایی نگاشته شده است که زمان های مختلفی را در برمی گیرد و خواننده گاه به اراده نویسنده به جاهایی می رود که داستان در آن باره نیست .
خلاصه رمان
ماجرا عمدتاً از زبان دختری روایت میشود که پدرش سرهنگ است و در آرزوی صعود از پلههای ترقی مدام سقوط میکند. سرهنگ هرگز به پایتخت خوانده نمیشود، دخترش نیز به جای آن که همسر ولیعهد و ملکه ایران شود، دل سپرده به عشق کوزهگری غریب به ناچار به همسری پزشکی در میآید که سرانجام قاتل اوست.
تصویر موشکافانه مظلومیت زن ایرانی، مظلومیت مرد هنرمند ایرانی و تاریخ پرهراس یک سرزمین کهنسال، از سال بلوا رمانی ساخته است که هرگز فراموش نمیشود.
بهترین شیوهای که عباس معروفی در طول داستان سال بلوا از آن استفاده کرده است تلفیق رمان با افسانه دختر پادشاه و زرگر است و بدون تردید میتوانم بگویم تاثیر بسیاری تو جذاب کردن داستان داشته است .
نوشافرین دختری سر زنده و شاداب و عاشق خانواده بود اما درست مثل تمام کسانی که لذت عشق را تجربه میکنند کم کم تغییر میکند و افسرده میشود.
اگر بخواهیم نگاهی عمیقتر به شخصیت نوشا در طول داستان داشته باشیم به این باور میرسیم که نوشآفرین داستان همه زنان است شاید با کمی تفاوت.
تکه های زیبا از سال بلوا
میدانی اولین بوسه ی جهان چهطور کشف شد؟
دستهاش تا آرنج گلی بود گفت که در زمانهای بسیار قدیم زن و مردی پینهدوز یک روز به هنگام کار، بوسه را کشف کردند. مرد دستهاش به کار بود، تکه نخی را به دندان کند، به زنش گفت بیا این را از لب من بردار و بینداز. زن هم دستهاش به سوزن و وصله بود، آمد که نخ را از لبهای مرد بردارد، دید دستش بند است، گفت چه کار کنم. ناچار با لب برداشت، شیرین بود، ادامه دادند.
و تمام شب را برای دخترهایی که در تنهایی از خودشان خجالت میکشند گریه کردم.
دخترهایی که بعدها از خود متنفر میشوند و مثل یک درخت توخالی ، پوستهای بیش نیستند.
و عاقبت به روزی میافتند که هیچ جای اندامشان حساس نیست
روح و جسمشان همان پوسته است
و خودشان نمیدانند چرا زندهاند…
به همین سادگی آدم اسیر می شود و هیچ کاری هم نمی شود کرد.
نباید هرگز به زنان و مردان عاشق خندید.
همین جوری دو تا نگاه در هم گره می خورد و آدم دیگر نمی تواند در بدن خودش زندگی کند، می خواهد پر بکشد.
کاش آدم بتواند دنیا را بالا بیاورد و این همه دروغ و ریا نبیند.
دنیا به دست دروغگوها و پشت هم اندازها و حقهبازها اداره میشود …
من در اخر به تمام افرادی که کتاب می خوانند رمان سال بلوا را به آنها پیشنهاد می کنم که این کتاب را بخوانند ، به نظر من سال بلوا می تواند نسخه ایرانی کتاب باشگاه مشت زنی فمنیستی باشد .
پاسخی بگذارید